میگن ملانصرالدین برای اینکه بفهمه چقدر از رمضون گذشته و چقدر مونده
از روز اول ماه رمضون ۳۰ تا کشمش میذاره تو جیب عباش
و هر بار وقت افطار یه دونه کشمش میخورده
زن ملا یه روز اتفاقی دستش به جیب عبای ملا میره و کشمشها رو میبینه میگه :
بمیرم برات نمیدونستم اینقد کشمش دوست داری !
پس میره دو مشت حسابی کشمش میریزه تو جیبش !
بعد از چند روز تو مسجد مردم از ملانصرالدین میپرسن
ملا چقدر مونده به عید فطر ؟
اونم دست میکنه تو جیبش و بعد از کمی مکث و تعجب میگه :
والا اگه حساب با حساب کشمشها باشه
امسال عیدی در کار نیست